پيام
+
[تلگرام]
خانومي تعريف ميکرد :
من و همسرم با هم بگو مگو کرديم؛
از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.
لباسم را از پشت گرفت و مانع خروجم شد
در حاليکه من اندوهگين و ناراحت بودم گفتم؛
از من دور شو؛
بخدا نميخام حرفاتو گوش بدم؛
سعي نکن منو راضي کني بمونم؛
من خيلي از دستت ناراحتم..
نميخواهم حتي صداتو بشنوم حتي يک کلمه، پس خواهش ميکنم ولم کن
و هنگاميکه سرم را به عقب برگرداندم ديدم پيراهنم به دستگيره درب گير کرده و شوهرم در مکان خودش نشسته و از خنده روده بر شده..!
خدا هيچکس و ضايع نکنه!
@khandeh1111
اسپايکا
96/7/20
اسپايکا
:D