پيام دوستان
+
زندگي درسهاي زيادي به من داد1:اول اينکه عاشق به معناي اخص جمله ممکن نخواهد بود مگر اينکه معشوق پيشتر دريچه قلب خويش را به هواخواهي پيشتر بگشايد و عاشق را در وجود خود جاري باقي کند.2:تنهايي زاده يک ذهن بيمار و غرق شده در جهل است و چاره اش جزلبيک گفتن به نداي ادعوني قد استجب لکم جاري شده از لسان ولي الله حي و قائم تو باشد. و به جاي سرگرداني در جهل به او و خدايش و خداي تو پناه ببر.درسي بود پرهزينه

mariii
03/12/28
عارفانه هاي يک دوست
03/12/24
+
[تلگرام]
دکتر الهي قمشه اي:
.
دعوا کن ، ولي با کاغذت ، اگر از کسي ناراحتي يک کاغذ بردار و يک مداد هر چه خواستي به او بگويي روي کاغذ بنويس خواستي هم داد بکشي ، تنها سايز کلماتت را بزرگ کن نه صدايت را . آرام که شدي برگرد و کاغذت را نگاه کن. آنوقت خودت قضاوت کن . حالا ميتواني تمام خشم نوشته هايت را با پاک کن عزيزت پاک کني . دلي را هم نشکانده اي و وجدانت را هم نيازرده اي ...
خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشيماني .
گاهي ميتوان از کوره خشم پخته تر بيرون آمد....
هما بانو
03/12/17
+
[تلگرام]
خدا هم مثل ما تنها تماشا ميکند چنديست
و ديو آورده ديواري که حاشا ميکند چنديست
نه تنها برگِ باغ افتاده دستِ مرگِ پاييزي
که هرجا جوجه اي نشمرده پَر وا ميکند چنديست
سحر زنداني کوه است و شب جولان دهد در شهر
به دفعِ پيله اش پروانه پروا ميکند چنديست
کلاس درسِ شادِ خويش را با اشک کرد آغاز
که مادر مشقش امضا جاي بابا ميکند چنديست
لباس کدخدا و شيخ و شاه و شحنه ميشي شد
بزحمت گرگ خود را بينشان جا ميکند چنديست
تبر نابارور زادي که پيکر دارد از شاخه
بجانِ جنگل افتاده ست وغوغا ميکند چنديست
درخت و انتظارِ سبزِ باران ، هجمه يِ طوفان
زبانِ سرخِ شاعر، دار پيدا ميکند چنديست
#مهدي_زکي_زاده
2-اشراق
03/10/30

+
[تلگرام]
گريانده طفلِ بي شير ، آغوشِ مادري را
بابا بدونِ نان خورد ، شرمِ سِکندري را
بازار چاه کَن ها شد سکه چون نديدند
از هر عزيز اين شهر جز نابرادري را
اعجازِ فقر اينَست ، از هر دري درآيد
روزن گريز سازد رسمِ پيمبري را
شيخ از تبر بِدستش قصدِ هَرَس ندارد
سوزد اجاقِ حِرصش هَرخشک و هَرتَري را
زاهد خدا نترس و ترسا اسيرِ تکفير
حيران نشسته شيطان اين نابرابري را
دشمن سرِ مدارا دارد ولي دريغا
از دوستان نبينيم جز پشتِ خنجري را
شيرين به ذکرِ حلوا بندد دهان فرهاد
از نسلمان ربودند آيينِ دلبري را
تقويم اگرچه زخمي ست از برگريز آبان
رقصان به فرودين بين هر سرو باوري را
#مهدي_زکي_زاده

2-اشراق
03/10/30
+
[تلگرام]
دلِ شکسته ام از اين شکسته تر نميشود
شبِ غريب، دلخوش از دمِ سحر نميشود
غمت مباد اگر به تيرِ طعنه ميزني مرا
درختِ خشکِ بيشه دلخور از تبر نميشود
نه مادر است دايه اي که شيرِ مهر ميدهد
و هرکه نان به خانه آوَرَد پدر نميشود
کلاغِ قصه هايِ من ميان راه مانده است
نمان به پايِ من که غصه همسفر نميشود
تو زاده يِ بهاري و من از قبيله يِ خزان
جوانِ پُر جوانه ، پير بارور نميشود
بنام زندگي اسيرِ آب و دانه ها شديم
پرنده يِ قفس، لبش به عشق، تر نميشود
#مهدي_زکي_زاده
زندگي کنيم در آزادي و عشق
نه فقط زنده در قفسِ آب و دانه
بلطف دادارِمهرآفرين
.:سلمان فارسي:.
03/10/30

+
وَلاَيَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي
.
#عيدتون_مبارک
پيام رهايي
03/10/22
+
امان از خاطرات... خاطرات... خاطرات...
*ترخون بانو*
03/10/18